نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: سر درگمی در ازدواج

923
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23963
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    سر درگمی در ازدواج

    با سلام،پسری هستم 24 ساله ،لیسانسه،خدمت رو هم تمومم کردم،در سن 16 سالگی علاقه مند شدک به یکی از دخترهای اقوام که همسن بودیم،که بعد از چهار سال و داشتن رابطه دوستی متوجه یک سری از عدم تفاهم ها شدم،و به طور کل دید و نگاهه خودم هم عوض شد،شایدم بچگیمون خراب کرد رابطرو!و با هزار مشکل رابطرو تموم کردم،ولی هنوز اون دختر تا حدودی به من تمایل و علاقه داره شایدم وابستگی!حدود دو سال گزشته و تقریبا رابطه ای نداشتیم ولی چون فامیل هستیم همو دیدیم!تو این دو سال با دخترهای زیادی دوست شدم به همراه قرصهای ضد افسردگی و مشاوره های زیاد ،حس ازادی پیدا کردم،و دیگه حسه خوبی به دخترها و عشق و عاشقی نداشتم!فقط خوش گذروندن!چه بسا بد بین ترم شدم به ازدواج و دخترها.و اما چند ماهیه که با دختری در اواخر لیسانسم در دانشگاه اشنا شدم،که بعضی از دخترها پشتش بد میگفتند و 20 ساله اند،من چون با کسه دیگه ای دوست بودم با ایشون فقط در حد دو سه تا پیام بودم روزانه،ولی در همون حد هم یه سری از واکنشها و اخلاقیاتشون نظرم رو جلب کرد،و به دعوت ایشون به یه توره یک روزه رفتم که البته ایشون با خونواده بود،تو این سفر از خیلی اخلافهای ایشون خوشم اومد،و انگار دیدم داشت عوض میشد؛و بعد از اون مشتاق شدم که بیشتر اشنا بشیم و واقعا خیلی از اخلاقیاتش نظرم رو مثبت کرد،و شرایطی رو محیا کردم که خانواده ها همدیگر رو ببینند البته به اصرار خانواده ی خانم،چون اعتماد چندانی بهم نداشتند،ولی الان همدیگرو میبینیم و بیرون میریمو ...برای شناخت.چند تا مشکل هست:1.من داعما با خودم درگیرم و دچاره بدبینی میشم و ترس از تکرار گزشته دارم ،اینکه اخلاقه این خانم رو درست نشناسم و یا پنهان کاری کنند،چون رابطه ی اولمم تا یکسال اول خوب بود و بعد که عمقی شد مشکل پیدا کرد 2.رابطه هر دفعه میره به سمته احساسی شدن و وابستگی 3.با خودم درگیرم که اصلا زمانه خوبیه برای شروع رابطه یا هنوز نمیتونم مسوولیت قبول کنم،چون بعضی اوقات حوصله ی اینکه پیام بدم یا صحبت کنم با ایشون رو ندارم و میخوام تنها باشم و یا هر دختره دیگه ای هم قبلا همینطور بوذ،مخصوصا اگر بهم توجه زیاد بکنه4.حسی که به این خانم دارم ،به شدت حسم به دختر فامیلمون تو 16 سالگیم نیست و میترسم عشق نباشه(قبلا دیوونه اون خانم بودم انگار) 5.نمیدونم چطور بشناسمش 6.و هنوز به فکره واکنش دوست قبلیم در صورت ازدواجم هستم،چون با وجود بدیها باز هم مسوولم در قبالش 7.تو رابطه با اکثره دخترها از لحظه ای که متوجه میشم بهم دل بستند سرد میشم،البته این خانمو واقعا از اخلاقیات و خانوادشون خوشم اومده،ولی اگر اشتباه دیده باشم!!!!!!!ببخشید که زیاد شد،واقعا سر در گمم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18107
    نوشته ها
    70
    تشکـر
    48
    تشکر شده 34 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سر در گمی

    بنظر من اون علاقه شدید با فامیلتون بخاطر سادگی های بچگانه دوتاتون بوده و الان که مثل اون موقع وابسته نمیشید طبیعیه چون منطقی تر شدید و دیدتون بازتر شده پس انتظار اونطور عشق آتیشی رو از اول راه نداشته باشید
    یه ضرب المثل هست میگه( آتیشای تند زود خاموش میشن)
    شما ازدواج کنید خیلی از احساس ها نسبت بهتون از بین میره مثلا دختر فامیلتون یا دوست دختر فعلیتون

  3. کاربران زیر از زهرا.ا بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    kml

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سر در گمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط kml نمایش پست ها
    با سلام،پسری هستم 24 ساله ،لیسانسه،خدمت رو هم تمومم کردم،در سن 16 سالگی علاقه مند شدک به یکی از دخترهای اقوام که همسن بودیم،که بعد از چهار سال و داشتن رابطه دوستی متوجه یک سری از عدم تفاهم ها شدم،و به طور کل دید و نگاهه خودم هم عوض شد،شایدم بچگیمون خراب کرد رابطرو!و با هزار مشکل رابطرو تموم کردم،ولی هنوز اون دختر تا حدودی به من تمایل و علاقه داره شایدم وابستگی!حدود دو سال گزشته و تقریبا رابطه ای نداشتیم ولی چون فامیل هستیم همو دیدیم!تو این دو سال با دخترهای زیادی دوست شدم به همراه قرصهای ضد افسردگی و مشاوره های زیاد ،حس ازادی پیدا کردم،و دیگه حسه خوبی به دخترها و عشق و عاشقی نداشتم!فقط خوش گذروندن!چه بسا بد بین ترم شدم به ازدواج و دخترها.و اما چند ماهیه که با دختری در اواخر لیسانسم در دانشگاه اشنا شدم،که بعضی از دخترها پشتش بد میگفتند و 20 ساله اند،من چون با کسه دیگه ای دوست بودم با ایشون فقط در حد دو سه تا پیام بودم روزانه،ولی در همون حد هم یه سری از واکنشها و اخلاقیاتشون نظرم رو جلب کرد،و به دعوت ایشون به یه توره یک روزه رفتم که البته ایشون با خونواده بود،تو این سفر از خیلی اخلافهای ایشون خوشم اومد،و انگار دیدم داشت عوض میشد؛و بعد از اون مشتاق شدم که بیشتر اشنا بشیم و واقعا خیلی از اخلاقیاتش نظرم رو مثبت کرد،و شرایطی رو محیا کردم که خانواده ها همدیگر رو ببینند البته به اصرار خانواده ی خانم،چون اعتماد چندانی بهم نداشتند،ولی الان همدیگرو میبینیم و بیرون میریمو ...برای شناخت.چند تا مشکل هست:1.من داعما با خودم درگیرم و دچاره بدبینی میشم و ترس از تکرار گزشته دارم ،اینکه اخلاقه این خانم رو درست نشناسم و یا پنهان کاری کنند،چون رابطه ی اولمم تا یکسال اول خوب بود و بعد که عمقی شد مشکل پیدا کرد 2.رابطه هر دفعه میره به سمته احساسی شدن و وابستگی 3.با خودم درگیرم که اصلا زمانه خوبیه برای شروع رابطه یا هنوز نمیتونم مسوولیت قبول کنم،چون بعضی اوقات حوصله ی اینکه پیام بدم یا صحبت کنم با ایشون رو ندارم و میخوام تنها باشم و یا هر دختره دیگه ای هم قبلا همینطور بوذ،مخصوصا اگر بهم توجه زیاد بکنه4.حسی که به این خانم دارم ،به شدت حسم به دختر فامیلمون تو 16 سالگیم نیست و میترسم عشق نباشه(قبلا دیوونه اون خانم بودم انگار) 5.نمیدونم چطور بشناسمش 6.و هنوز به فکره واکنش دوست قبلیم در صورت ازدواجم هستم،چون با وجود بدیها باز هم مسوولم در قبالش 7.تو رابطه با اکثره دخترها از لحظه ای که متوجه میشم بهم دل بستند سرد میشم،البته این خانمو واقعا از اخلاقیات و خانوادشون خوشم اومده،ولی اگر اشتباه دیده باشم!!!!!!!ببخشید که زیاد شد،واقعا سر در گمم

    اول از همه برای ازدواج شما باید استقلال مالی و پشتوانه درآمدی خوبی داشته باشید وگرنه تمام حرفها و سوالات بالای شما بیمورده

    بعد باید از فرد مورد نظرتون خواستگاری کنید و مدتی رو قرار بگذارید بین 6 تا 9 ماه نامزد باشید و از هم شناخت پیدا کنید

    در این مدت زیر نظر روانشناسی عمل کنید تا راهکارهای شناخت بهترو بتونید بشناسید

    بعد میتونید به جواب سوالات خودتون برسید ولی بهتره مشاوره ای حضوری در ابتدا داشته باشید چون در کلامتون از نوعی وسواس خبر میده

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    021-88422495
    021-88472864
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    kml

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23963
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر در گمی

    از لحاظ مالی مشکلی ندارم،ولی هنوز کاره ثابتی هم ندارم که بدنبالش هستم،الان هم یجورایی میشه گفت نامزدیم،چون با اطلاع هر دو خونواده همدیگرو میبینیم،ولی احساس میکنم یجورایی تعهد ایجاد شده!!!این منو میترسونه!میترسم یک ساله دیگه خواسته هام عوض بشه یا اون خانم تغییر کنه چون الان 20 سالشه!همین الانم بعضی اوقات یباره منفیو بی علاقه به ازدواج میشم!سه روز خوبم یک روز منفی!و همینطور نمیدونم چطور بفهمم که واقعا انتخابم دزسته یا نه چطوری بشناسمش!!!این نوسانها میترسونه من رو،ولی تهه دلم مثبتم نسبت به ایشون

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23963
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر در گمی

    از لحاظ مالی مشکلی ندارم،ولی هنوز کاره ثابتی هم ندارم که بدنبالش هستم،الان هم یجورایی میشه گفت نامزدیم،چون با اطلاع هر دو خونواده همدیگرو میبینیم،ولی احساس میکنم یجورایی تعهد ایجاد شده!!!این منو میترسونه!میترسم یک ساله دیگه خواسته هام عوض بشه یا اون خانم تغییر کنه
    چون الان 20 سالشه!همین الانم بعضی اوقات یباره منفیو بی علاقه به ازدواج میشم!سه روز خوبم یک روز منفی!و همینطور نمیدونم چطور بفهمم که واقعا انتخابم دزسته یا نه چطوری بشناسمش!!!این نوسانها میترسونه من رو،ولی تهه دلم مثبتم نسبت به ایشون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد